به سایت خنده ها خوش آمدید

بهترین تصاویر خنده دار و جوک های جدید

به سایت خنده ها خوش آمدید

بهترین تصاویر خنده دار و جوک های جدید

فکاهیات بخش چهارم

یک بار یک وردکی طی یک عملیات تروریستی میخواهه کاخ ریاست جمهوری افغانستان را انفجار بته (بدهد)  بالاخره موفق میشه و خوده انتحار میکنه فردای ان روز امار میگیره می بینه که دست کم صد نفر کشته شده - ۹۹ نفر از خنده و یک نفر هم خود وردکی  

*****************

مرد: قسم می‌خوری که من را  به خاطر پولهایم دوست نداری؟ زن: هزارافغانی بده تا قسم بخورم

********************

قندهاری   بالای یک ساختمان پنجاه طبقه کار می‌کرده. ناگهان یکی از پایین صدا میزنه: اهای جلندر خان  خانهء تان  آتیش گرفته،‌ زن و بچه ات  همه سوختن،‌ مردن! قندهاری با خود  میگه: دیگه این زندگی برای من معنی نداره. خودش را از  بالا(از سری ساختمان) میندازه پائین. همینطور که پائین می  افتاده،‌ ناگهان با خود میگه : اااه.. مه خو  بچه ندارم! کمی پائین تر میایه   میگه: اااه.. من خو زن ندارم! نزدیک های زمین که میرسه،‌میگه: اااه..! من خو جلندر خان نیستم!


********************

وردکی با یک موتر تصادف میکنه پولیس میایه میگه : کدام تان مقصر بودید؟؟؟  وردکی میگه والله نمیدانم من خو خواب بودم از این اقا بپرس !

**********************

در قندهار امریکایی  ها طالبان اسیر را امتحان میکردند  یک توپ سنگی را برایشان مانده و گفته بود که  توپ را وزن کنید بعدا شوت کنید. هر کدامشان میامدند وزن میکردند و شوت میکردند مگر یک طالب  دیگر دورتر ایستاده بود و شوت نمیکرد. موظف اسیران با خود فکر کرد که این طالب شاید کمی هوشیار است  ازش پرسید تو چرا توپ را شوت نمیکنی. طالب  گفت من اینجا ایستاده ام مخواهم توپ شوت شده را کله کنم.


***********************

روزی دختر هم سایه خانه همسایه خود رفت و گفت که قیچی تان را بدهید .
هم سایه : ایا شما قیچی ندارید ؟
دخترک: داریم ولی مادر با ان سر قطی روغن را باز نمی کند چرا که خراب میشود.



فکاهیات بخش سوم


شخصی در وسط سرک خوابیده بود و یک لهاف را هم روی خود انداخته بود

سخصی دیگری از انجا عبور میکرد وقتی دید کسی در وسط سرک خوابیده رفت پیشش اهسته صدا کرد

بیادر میبخشید شما وردکی هستید

شخص زیر لهاف با قهر گفت جرا از زیر لهاف هم معلوم میشه .

*******************

دوزخی ها از بس غذاهای خراب خورده بودند با هم فکر کردند که بهشتی ها چه خواهند خورد

دو تن از دوزخی ها بالای دیوار بالا شدند تا بهشتی ها را بیبیند

دیدند که بهشتی ها غذا های بسیار عالی میخورند

دوزخی صدا کرد : های خیر است یک کم به ما هم بدهید

بهشتی ها قبول نکردند

دوزخی دومی گفت خیر است باز شما پشت اب جوش خو میاید

***********************

وردکی مرد :

هفتادو دو فرشته برای سوال و جواب حاظر شدند .

دو فرشته سوال میکرد .

هفتاد فرشته وردکی را میفهماند .

************************

شخصی کسی را قتل کرد تصادفآ یک لغمانی او را دید. قاتل برای لغمانی مبلغ زیادی را داد که هوش کن برای کسی نگویید. لغمانی پول را گرفت و بعداز گذشت یکسال دوباره پیش قاتل آمد و برایش گفت: لا بیادر جان بگی ای پیسی ته ما اگه به کس نگوییم دیوانه میشم.

************************

معلم از شاگرد سوال کرد 5 افغانی روغن 25 افغانی گوشت 3 افغنی پیاز 5 افغانی نخود 4 افغانی لوبیا و 10 افغانی کچالو کلش چند میشود ؟

شاگرد که سوال را نمیدانست گفت : استاد اگه کلش گد کنیم خوب همتو یک شوربایی وطنی جور میشه !!!

************************

بچه : بابه جان چرا همیشه میگن زبان مادری چرا نمیگن زبان پدری ؟
پدر : بچیم مره کی میمانه مادرت که گپ بزنم !!!

************************

روزی فضلو از فتح پرسید : قویترین حیوان دنیا چی اس ؟
فتح گفت : مورچه !
فضلو گفت : چطور ؟
فتح گفت : و الله یک هفته پیش یک مورچه ده تنبانم درآمده بود . تا که تنبان خوده کشیدم ، از پیشم فرار کد و ده غار ساکت برق داخل شد . خاستم ( خواسـتم ) که کتی یک میخ بیرون بکشمش مگر ایطور یک لغط ( لگد ) ماکم زد که عین ده او طرف اتاق قلاج شدم !!!

***********************

روزی معلم ریاضی از شاگردی پرسید : اگه مه بری خود یک دست دریشی تیار کنم دو و نیم متر تکه کار اس . اگه تکه متر پنجصد افغانی و اجوره خیاط دو هزار افغانی باشه جمعا ً باید چقدر پول داشته باشم ؟
شاگرد که از محاسبه و دادن جواب عاجز بود ، گفت : استاد ! چرا یکدست دریشی تیار نمی خرین که هم دوخت خوب داره وهم قیمتش مناسب اس !!!

تصاویر بخش ۲

  

  

 

برای نمایش تصاویر بیشتر و به سایز اصلی آن به ادامه مطلب مراجعه نمایید

ادامه مطلب ...

تصاویر بخش ۱

    

    

 

برای دیدن تصاویر بیشتر به سایز اصلی آن در ادامه مطلب مراجعه نمایید

ادامه مطلب ...

بخش ۲

ریس فاکولته زراعت

فاکولته زراعت را آتش گرفته بود ریس فاکولته زراعت به اطفاعیه میس کال میداد

 

درس خواندن

دو دوست که حوصله شان سررفته بود گفتند بیا سکه را ازبالا می اندازیم اگر سمت( روی )  نقش دار آن امده بود ماهواره نگاه میکنیم اگر روی دیگر آن امد میرویم بایسکل سواری میکنیم واگر به لبه اش ایستاد میرویم درس میخوانیم

 

ریش پروفیسوری

یک محصل ریش پروفیسوری داشت به رفیق هایش گفت امروز هرسوالی دارید بپرسید چون فردا میخواهم ریشم را بتراشم

 

کفش مدل روز

شخصی بطرف خانه اش میدوید دوستانش از او پرسیدند، چی شده؟ جواب داد: برای زنم کفش نو خریده ام دوستانش گفتند: پس چرا میدوی؟ مرد گفت: می ترسم اگر به خانه نرسم مدل کفش عوض شود