به سایت خنده ها خوش آمدید

بهترین تصاویر خنده دار و جوک های جدید

به سایت خنده ها خوش آمدید

بهترین تصاویر خنده دار و جوک های جدید

تصاویر بخش ۲

  

  

 

برای نمایش تصاویر بیشتر و به سایز اصلی آن به ادامه مطلب مراجعه نمایید

ادامه مطلب ...

تصاویر بخش ۱

    

    

 

برای دیدن تصاویر بیشتر به سایز اصلی آن در ادامه مطلب مراجعه نمایید

ادامه مطلب ...

بخش ۲

ریس فاکولته زراعت

فاکولته زراعت را آتش گرفته بود ریس فاکولته زراعت به اطفاعیه میس کال میداد

 

درس خواندن

دو دوست که حوصله شان سررفته بود گفتند بیا سکه را ازبالا می اندازیم اگر سمت( روی )  نقش دار آن امده بود ماهواره نگاه میکنیم اگر روی دیگر آن امد میرویم بایسکل سواری میکنیم واگر به لبه اش ایستاد میرویم درس میخوانیم

 

ریش پروفیسوری

یک محصل ریش پروفیسوری داشت به رفیق هایش گفت امروز هرسوالی دارید بپرسید چون فردا میخواهم ریشم را بتراشم

 

کفش مدل روز

شخصی بطرف خانه اش میدوید دوستانش از او پرسیدند، چی شده؟ جواب داد: برای زنم کفش نو خریده ام دوستانش گفتند: پس چرا میدوی؟ مرد گفت: می ترسم اگر به خانه نرسم مدل کفش عوض شود

بخش ۱

اقاضی رویش را طرف متهم کرد و پرسید : شما چند ساله هستید ؟

زن گفت که : 25 ساله هستم قاضی صاحب !

قاضی در جوابش گفت : حالا بفرمائید بگوئید که چند سال است که 25 ساله هستید ؟؟؟؟؟

 

از یک نفر پرسان کردند که نظرت راجع به مار چیست ؟

میگوید : حیوان خیلی خوبی است ولی حیف که همه اش دم است... 

 

زن اولی : این مرد ها واقعآ کله شق و یک دنده هستند !

زن دومی : چی گپ شده ؟

زن اولی : مثلا این شوهر من، دیروز دقیقآ چهار ساعت برای توضیح دادم، آخر هم قبول نکرد.

زن دومی : خوب چی را توضیح دادی که قبول نکرد ؟

زن اولی : این را توضیح میدادم که من زن پر گپ نیستم.. 

 

دیوانه اولی : من وقت روی سرم استاد میشوم، خون در سرم جمع میشود، ولی وقت روی پاهایم استاد هستم خون در پاهایم جمع نمی شود، میدانی چرا ؟

دیوانه دومی : خوب معلوم است، بخاطریکه پاهایت مثل کله ات واری خالی نیست 

 

یک نفر یک رستورانت باز میکنه، ولی هر روز چاشت میرود به دیگه رستورانت نان میخورده. ازش می پرسن چرا در رستورانت خودت نان نمی خوری ؟ میگه آن پدر نالت خیلی قیمت میفروشه......

 

زن به شوهرش میگه : آخ نمیدانی دیشب چی خواب خوبی دیدم !

شوهرش میگه چی خواب دیدی ؟

میگه خواب دیدم که در بهشت هستم، همه چیز عالی و زیبا و.....

شوهرش میگه، پس چرا آمدی همانجا می ماندی....

 

 

یک نفر خسیس یک خوشه انگور می برد خانه به زن و فرزندانش و برای هر کدام شان یک دانه میدهد : اولاد هایش گفتند که چرا یک دانه انگور : گفت فرزندم، عزیزم بقیه اش هم همین مزه را میدهد....

 

یک نفر در دادگاه محکمه میشده، وکیل مدافع هنگام دفاع اش میگوید.. قاضی صاحب، مرد را که شما محاکمه میکنید، پدری مهربان، انسان شریف، آدم با وقار، مرد دست کار و پاکدامن است... نفر درین هنگام به وکیلش میگوید... وکیل دیوانه تو از من پول گرفتی و حالا از یک نفر دیگه دفاع میکنی ؟؟؟؟